بختیاری : # شهر گهرو# تاریخ، فرهنگ و تمدن

خاطرات دفاع مقدس قسمت پنجم #زاغه مهمات #

 زاغه در لغت به معنای سوراخ و شکاف بزرگ در دل کوه است که از آن به محل ذخیره، نگهداری و انبار مهمات جنگی اعم از انواع گلوله ها و مواد منفجره استفاده می کنند که در زمان قاجار به محل نگهداری اسلحه و مهمات قورخانه می گفتند اما با گذشت زمان و به مرور نام آن به زرادخانه تغییر کرد، یک روز بعد از اتمام کلاس آموزشی با برادر فرهاد سلیمانی شروع کردیم به صحبت و قدم زدن تا رسیدیم به زاغه مهمات واحد تخریب که مملو از انواع مین های ضد نفر، ضد زره، اقسام خرج، چاشنی و سایر مواد انفجاری و اشتعالی بود، ولی متأسفانه فاقد هر گونه حفاظت فیزیکی، رفتم داخل زاغه که بسیار وسیع و زیر کوه واقع شده بود که به نظرم یک غار طبیعی بود و یک نگاه سطحی انداختیم به وسایلی که داخل آن بود و چند تا مین والمرا و کپسولی برداشته و بر گشتیم درب زاغه نشستیم و کمی آنها را وارسی کردیم، دیدیم فقط ته مین های کپسولی بر خلاف مین های والمر چند عدد پیچ هست با یک تکه آهن از روی حس کنجکاوی شروع کردیم به باز کردن ته مین  کپسولی تا پوسته مین را باز کرده و ببینیم محتوا آن چیست؟ و مکانیزم آن چگونه است، چون مین قبلآ توسط نیروهای عراقی در میدان مین کار گذشته شده بود و توسط نیروهای خودی خنثی و آن را به این زاغه منتقل نموده بودند،  پیچ های ته آن زنگ زده بود به سختی سه عدد از آنها را توانستیم باز کنیم و هر چه سعی و تلاش کردم نتوانستیم پیچ آخر را باز نماییم سرانجام موقع اذان مغرب مین را انداختیم درب زاغه مهمات و برگشتیم . روز بعد یکی از مربیان رفت تا چند عدد مین بیاورد برای آموزش نیروها چشمش افتاد به آن مینی که درب زاغه بود و پیچ هایش باز شده بود مین را برداشته و با خودش آورد و رفت بطرف سنگر فرماندهی، ناگهان فرمانده واحد تخریب برادر سعید بارباز  آمدند و گفتن همه نیروها در محل میدان صبحگاهی تجمع کنند موقعی که همه نیروها جمع شدند شروع کرد به صحبت و مین را نشان داد و هرچه اصرار کرد که چه کسی این کار را کرده کسی حرفی نزد، همه گردان را تنبیه نظامی کرد باز کسی چیزی نگفت با عصبانیت گفت امشب خواب را از چشم شما می گیرم چند بار فرهاد خواست اعتراف کند که کار ما دو نفر بود ولی من نگذاشتم گفتم اگه حرفی بزنی دو نفرمان را اخراج می‌کند او هم سکوت کرد بلاخره خشم و عصبانیت فرمانده فرونشست و کسی هم گردن نگرفت تنبه نظامی تمام شد و بخودمان گفتیم الحمدلله این مشکل هم تمام  شد همه برگشتم توی سنگرها ولی این موضوع برای برادر بارباز تمام نشده بود فردای آن روز مجددا سر مراسم صبحگاهی شروع کرد پیرامون موضوع مین شب گذشته صحبت کردن، که ما تازه متوجه شدیم چه ریسک بزرگ و کار بسیار خطرناکی انجام داده‌ایم ایشان شروع کرد به توضیح دادن که برخی از مین های ضد نفرات مانند مین کپسولی دارای دو عدد چاشنی هستند که با فشار رویشان یا کشش سیم تله آنها چاشنی اولی که عمل می‌کند مین را حدود 50 سانتیمتر به بالا پرتاپ می‌کند و سپس چاشنی دومی عمل می‌کند و مین منفجر می شود و ساچمه ها یا ترکش های آن تا چندین متر در شعاع 360 درجه ای پخش می شود،  پس چون مین خنثی شده بود چاشنی آن را در آورده بودند ما خیال کرده بودیم که دیگر هیچ خطری ما را تهدید نمی کند ولی مخلص کلام اینکه اگر آن پیچ زنگ زده باز شده بود کار چاشنی دوم را می کرد و مین منفجر می شد و کل زاغه مهمات را که حاوی چندین تن، تی ان تی بود منفجر می‌کرد که علاوه بر خودمان مطمئنا چند نفر دیگر کشته و مجروح می‌شدند و یک فاجعه بزرگ انسانی بوجود می آورد.