سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بختیاری : # شهر گهرو# تاریخ، فرهنگ و تمدن

هنر و حرفه گیوه دوزی #شهر گهرو #

گیوه دوزی یکی از قدیمی ترین هنرها و صنایع دستی روستای گهرو بحساب می آمد که پیشینه بافت گیوه دوزی به بیش از هزار سال قبل بر می گردد، بعد از کشاورزی و دامداری شغل غالب افراد خوش نشین روستای گهرو گیوه دوزی محسوب می شد و بخاطر کشت پنبه مرغوب و تراکم جمعیت روستاهای همجوار و تعامل با عشایر منطقه چغاخور گیوه دوزی در گهرو از رونق و رواج زیادی در بین زنان و مردان برخوردار بود، گیوه یکی از ارزنده ترین و محبوب ترین پا افزارها محسوب می شد، چون سبک، بادوام، خنک، راحت، قابل شستشوی و سازگار با محیط طبیعی بود و برای پیاده روی طولانی در مسیر های نا هموار و کارهای کشاورزی و دامداری در فصول بهار و تابستان بسیار مناسب است، گیوه را به گیو پسر گودرز پهلوان اساطیری ایران نسبت می دهند که برای بازگرداندن سیاوش به ترکستان رفت، چون مجبور بود جهت پرس و جو و یافتن سیاوش چند سال در مناطق ناهموار و سخت گذر پیاده روی کند از پا افزار گیوه استفاده کرد به همین دلیل نام این پا افزار را گیوه نهادند، 

مواد خام گیوه دوزی عبارت بود از : نخ ابریشم یا پنبه، پارچه کرباس، متقال و کتان، چرم گاوه، کتیرا، رنگ و این اواخر هم لاستیک 

ابزار مورد نیاز گیوه دوزی: سوزن، قلاب، مشته، درفش، کارد، میخ، چکش، قالب‌ چوبی، انبر، شفره، چاقو و ...

گیوه از سه قسمت اصلی تشکیل شده است: رویه، تخت، سر پنجه و پاشنه 

1- رویه گیوه که با نخ مرغوب ابریشم یا پنبه بوسیله سوزن و قلاب با دست زنان خانه‌دار بافته می شد که از زیبایی و استحکام زیادی بر خوردار بود  

2- کف یا تخت گیوه که توسط مردان ساخته می شد به مجموعه کارهای که روی پارچه کهنه و فرسوده جهت تولید کف گیوه انجام می شد تخت کشی می گفتند و افرادی که این فرایند را انجام می دادند تخت کش نامیده می شدند.

3- سر پنچه و پاشنه گیوه که مثلثی شکل و از چرم پوست گاو ساخته می شد، که توسط دباغ آماده می گردید و در اختیار پینه دوز قرار داده می شد،

مراحل گیوه دوزی شامل موارد ذیل است:

1- ابتدا پشم سفید و پنبه با کیفیت مورد نیاز را تهیه کرده و در اختیار زنان می گذاشتن تا با ابزای بنام پره توسط آنها ریسیده و به نخ های سفید رنگ تبدیل شود و سپس رویه گیوه با نخ های تولیدی بوسیله قلاب و سوزن با مهارت و هنر خاصی بدست توانمند زنان بافته می شد، 

2- تخت یا کف گیوه که از انواع پارچه توسط مردان ساخته می شد که ابتدا پارچه ها مندرس و فرسوده که خود نوعی بازیافت در آن زمان محسوب می شد را بصورت نوار برش داده می شد که طول نوارها به پهنای تخت گیوه مورد نظر بستگی داشت این نوارها را مرتب پشت سر هم قرار می دادند و با درفش وسط آنها را سوراخ می کنند و دوال یا تسمه چرمی را از وسط آنها رد می کنند تا نوارها بهم دوخته می شود بعد با نمد نم دار پارچه ها را خیس کرده و با مشته کوبیده می شد و بعد با شفره روی تخت گیوه می کشند تا سطح صاف و هم‌تراز شود و ریش ریش ها از آن جدا شود و با نخ و سوزن اطراف تخت گیوه را به روش کج بافت می دوزند تا نوارها شکافته نشوند و دو باره با مشته محکم روی کف گیوه می کوبند تا خوب فشرده و متراکم شود و مجددأ شفره می کشند آنگاه مخلوطی از کتیرا و رنگ سرمه‌ای روی تخت گیوه ریخته تا در آن کاملا نفوذ کند و رنگ بگیرد، زمانی که تخت کش کارش به اتمام رسید تخت های گیوه را برای پینه دوز می فرستادند،

3- گیوه دوز هم با هنر، مهارت و سلیقه خودش بوسیله درفش با دقت تسمه چرمی را سوراخ و با سوزن دور تخت گیوه می دوزد و بعد چرم سه گوش را برای قسمت پاشنه به انتهای تخت و قسمت دیگر را  به قسمت جلو تخت برای سر پنچه می دوزد و سر انجام رویه را به دور تخت می دوزد و با مشته آنرا می کوبد تا رویه شکل قالب را به خود بگیرد تا فرایند ساخت گیوه کامل گردد،

انواع گیوه: 1- گیوه ملکی که بیشتر مورد استفاده اشخاص متمول، بزرگان و کلانتران بود، چون رویه آن تماما از نخ مرغوب ابریشم یا پنبه بافته شده بود و تخت یا کفی آن از پارچه مطلوب تهیه می شد، به آن گیوه ملکی می گفتند،

2- گیوه معمولی که برای افراد عادی و کم بضاعت دوخته می شود که کف آن از لاستیک بود و رویه اش از پنبه و برای دوام و زیبایی آن در کناره ها و جلو گیوه از چرم استفاده می کردند، با وارد کردن کفش‌های لاستیکی و چرم مصنوعی بی کیفیت و ارزان قیمت به وطن هنر گیوه دوزی بتدریج در گهرو مانند سایر نقاط کشور از رونق افتاد و دیگر کسی هم این حرفه را دنبال نکرد. 

شایان ذکر است: گالش کفشی کاملا پلاستیکی با آستری از پارچه که نرم، مقام و انعطاف پذیر بود اواخر سلطنت ناصر الدین شاه قاجار از کشور روس با مارک ارسی به ایران وارد شد و بخاطر اینکه ارزان، بادوام، نرم و سبک بود و آب هم به آن نفوذ نمی کرد مورد استقبال ایرانیان بویژه روستائیان و عشایر قرار گرفت، و چندین سال بعد کفش لاستیکی با برنده شادان پور در ایران تولید گردید، اولین کارخانه چرم سازی سال 1312 به فرمان رضا شاه در ایران راه اندازی شد و تا سال 1332 از کارخانه کفش دوزی خبری نبود و کلیه کفش‌های مردانه و زنانه بصورت کاملا سنتی با هنر دست کفاشان مجرب دوخته می شد، و در سال 1336 اولین بار کفش ملی پلاستیکی و چرمی به همت رحیم متقی ایروانی بوسیله ماشین در ایران تولید شد.


هنر و حرفه سازه های سنتی گلی# شهر گهرو #

 هنر ساخت انواع سازه های سنتی گلی از قبیل: تاپو، تنور، سرتنور، تقشت، کلک و ... در روستای گهرو یکی از حرفه های قدیمی بود که‌ امروزه شاید ضرورت و ارزش آن برای ما مهم نباشد و  از چشم افتاده اما حقیقت این است اگر به 50 سال قبل برگردیم به نقش برجسته و اهمیت این سازه های گلی پی خواهیم برد،

مصالح و مواد لازم برای ساخت سازه های گلی :خاک رس، موی بز، کرک قالی، نمک و آب 

نحوه ساخت تاپو، تنور، تقشت و کلک : ابتدا گل رس را الک کرده تا ریگ یا شن آن گرفته شود بعد خاک رس را با آب مخلوط کرده تا تبدیل به ملات گردد،  و چندین بار ملات را ورز داده تا گل خوب آماده شود و مقداری نمک و موی بز یا کرک قالی به آن اضافه نموده تا سفت و مستحکم شود آنگاه استاد با توجه‌ به‌ طرح و نقشه ای که‌ در ذهن خود دارد آن را مانند فتیله در آورده و با مهارت خاصی روی هم قرار می دهد، ممکن بود ساخت یک تاپو یا تنور گلی چند روز طول بکشد وقتی ساخت آن به اتمام رسید استاد با ظرافت خاص آنرا صیقل و جلا داده و آنرا در فضای آزاد زیر نور آفتاب قرار می دهند تا کامل خشک و مقاوم شود، 

1- تاپو : ظرفی که به اشکال مکعب مستطیل و استوانه از گل خام در ابعاد مختلف برای ذخیره سازی و نگهداری سالم گندم، جو و آرد در خانه ساخته می شد، و نوعی سیلوی خانگی برای سال‌ های خشکسالی محسوب می شد، تاپو روزگار گذشته از وسایل ضروری خانه روستائیان، بویژه کشاورزان به حساب می‌آمد، نگهداری بلند مدت گندم و جو در گونی های نخی از یک سو موجب فساد و خرابی آنها و از طرف دیگر ورود موش داخل گونی می شد، چون همه ساختمان ها از گل و خشت ساخته شده بودند، انواع حشرات و حیوانات خانگی موذی مانند: موش لای جرز ( دیوار) ها، توی سقف و حتی درون کف خانه لانه کرده بودند و دائما زاد و ولد می نمودند و سموم امروزی هم وجود نداشت و از آهن، آجر و سیمان هم در روستاها زیاد خبری نبود و تنها تله موش راه نجات نسبی بود و از طرفی هم باید آذوقه اصلی و قوت غالب خانواده به‌ هر نحوه ممکن از رطوبت و دسترسی حشرات و موش ها در امان بماند که بهترین و پیشرفته ترین وسیله ای که آن زمان می توانست این کارکرد را داشته باشد تاپو گلی بود، ارتفاع تاپو حدودا 2 متر، عرض 1 متر و عمق آن 1 متر بود، این سازه گلی معمولا در گوشه ای از خانه جا داده می شد،  که بالای آن یک درب بزرگ بود برای ریختن گندم، جو و آرد داخل تاپو و پایین آن یک دریچه برای برداشت، افراد کم بضاعت هم که استطاعت خرید تاپو را نداشتند معمولا جلو یک طاقچه یا درگاه بلااستفاده را دیوار کشیده و داخل آن را کاهگل کرده و از آن برای نگهداری گندم، جو و آرد استفاده می کردند که به آن کته می گفتند،

2- تکولی (تاپو چی) : به نوع کوچک تاپو برای ذخیره و نگهداری حبوبات، برنج، کفته( وقتی چونه خمیر درون تنور بیفتد به آن کفته گویند ) و نان خشک تکولی می گفتند، کارکرد دیگر تکولی این بود که برای قرار دادن کودکان نوپا و زیر دو سال نیز مورد استفاده قرار می گرفت که برای رفع چشم زخم کودک تکولی با قور، کوجی، نمک و ... تزئین می شد که در حکم یک نوع رو روک ثابت بود که مادران کودکان را درون آن گذاشت و با خیال راحت و طیب خاطر سراغ کار های خانه بویژه خمیر و نان می رفتند،

3- تنور گلی: تنور از جمله سازهای مورد حاجت و نیاز ضروری خانواده های روستای در گذشته نه چندان دور بود، که خانه بدون مطبخ و تنور غیر قابل تصور بود مانند امروز که خانه بدون حمام معنی و مفهومی ندارد در گذشته همه مردم یک آبادی تنها یک حمام داشتند و هر خانواده ای یک تنور اختصاصی برای پخت نان داشت ولی اکنون هر خانواده ای یک حمام اختصاصی دارد و همه روستا یک یا چند نانوایی که این قضیه یکی از پارامترهای اساسی تغییرات فرهنگی ملموس و بارز در سطح جامعه است، ارتفاع تنور خانگی اغلب 80 سانتیمتر، قطر دهانه پایین 70 سانتیمتر و دهانه بالا 60 سانتیمتر بود، تنور دارای یک دریچه برای تنظیم دما و  ورود جریان هوا داشت که به‌ آن‌ دمادون می گفتند، یکی از کارهای مهم زنان روستا پخت نان در تنور گلی منزل بود و شغلی بعنوان نانوایی در روستا وجود نداشت بجز یکی دو نفر از زنان سرپرست خانوار که جهت امرار معاش و تهیه نان مسافران نانوایی خانگی داشتند، ولی بتدریج آتش تنور های خانگی رو به خاموشی رفت و کور شد و تنور های صنعتی رونق گرفت و متداول گشت،

4- تقشت : به کندوی که از گل خام جهت لانه گونج (زنبور) عسل به شکل مدور ساخته می شد، تقشت می گفتند، هر خانواری جهت تهیه عسل مورد نیاز خود چند تفشت گونج داشت که اغلب تقشت ها روی هشتی درب حیاط، داخل باربند یا یک جای دنج که کمتر تردد صورت می گرفت نگهداری می شدند، حرفه زنبور داری هم بخاطر استفاده بی رویه از سموم دفع آفات که منجر به تلف زنبورهای عسل شد کم کم از رونق افتاد و بندرت افراد در منازل خود به این حرفه اشتغال دارند و تعداد انگشت شماری هم بیرون از شهر این شغل را بصورت تخصصی ادامه می دهند.

5- کلک: به منقل گلی که بصورت مکعب مستطیل یا استوانه ای در ابعاد مختلف با گل خام ساخته می شد کلک می گفتند، در زمستان های سرد درون کلک آتش می ریختند و زیر کرسی قرار می دادند، در سایر فصول سال برای حفظ و نگهداری آتش در خانه از کلک استفاده می شد، کارکرد دیگر کلک این بود که بعنوان لگن و تنگ بهداشتی برای جمع آوری مدفوع و ادار بیماران و سالمندانی که توانایی رفتن به سرویس بهداشتی و توالت را نداشتن مورد استفاده قرار می گرفت، خانواده های هم که کلک نداشتن جهت گذاشتن آتش زیر کرسی یک چاله تقریبا وسط اتاق حفر می کردند و آتش درون آن می ریختند، امروزه کلک همه کارکردهای خود را از دست داده و چاله کرسی خانوارها سرد شده است و منقل هم از انواع فلزات ساخته می شود،

 

 


هنر رنگرزی سنتی قالی دست باف# شهر گهرو#

رنگرزی سنتی در ایران سابقه دیرینه ای دارد،  گزنفون مورخ یونانی به کارگاه‌های قالی بافی شاهان هخامنشی در شهر سارد اشاره می کند و در باره قالی ارغوانی روی قبر کوروش توضیحاتی می دهد و همچنین پروفسور رودنگر کهنه ترین اثر دارای گره ایران را در ناحیه پازریک مغولستان کشف کرده است، وجود هنر قالی بافی و به تبع آن صنعت رنگرزی از آغاز تاریخ ایران باستان بصورت هنری ارزنده تکامل یافته است و در کنار کارگاه‌های قالی بافی کارگاه‌های رنگرزی فعالیت پر رونقی داشته، رنگرزی سنتی منشأ گیاهی دارد که حاصل تجربه صدها ساله مردمان سرزمین ایران است که همواره با اقتباس از طبیعت به زندگی خود رنگ و لعاب خاصی داده که از ارزش مادی و معنوی بسیار بالایی برخوردار بود، در روستای گهرو هم خانواده بدون دار قالی غیر قابل تصور بود و قالی بافی جزء لاینفک اشتغال‌ زنان در هر خانواده ای محسوب می‌شد، بر همین اساس جهت رنگرزی مواد قالی بافی ضرورت یک کارگاه‌ رنگرزی در گهرو احساس می شد که مرحوم محمد رضا ابن سید مراد از قریه ونک مهاجرت و ساکن گهرو شد و یک کارگاه‌ رنگرزی در قریه گهرو دایر نمود و چندین سال خود به حرفه رنگرزی اشتغال داشت و بعد از فوت وی پسرانش شغل پدر را ادامه دادند، که از آخرین رنگرزهای قریه گهرو حسن بهرامی و یوسف محمودی را می توان نام برد،

ابزار و مواد مورد نیاز رنگرزی سنتی عبارتند از:

1- پاتیل یا خمره رنگرزی که معمولا ظرف مسی یا استیل بود،

2- ترازو برای توزین پشم، خامه، پود، و سایر الیاف

3- کیل یا پیمانه جهت اندازه گیری مقدار رنگ مورد استفاده 

4- چوب همزنه که برای هم زدن و زیر و روی کردن کلاف های خامه و الیاف استفاده می شد،

5- انواع زاج سفید، سیاه، سبز و سود، آمونیاک 

6- انواع اسیدهای معدنی و آب اهک

7- آب فراون بدلیل استفاده مداوم در رنگرزی 

8- پودر پوست گردو، انار، بلوط، 

9- پودر انواع گیاهان از قبیل : روناس، گندل، اسپرک، برگ مو، نیل، برگ گردو، کاه، جوهر لیمو، گرد لیمو، آبغوره، و ...

در ایران بیش از  صد نوع رنگ سنتی به ثبت رسیده است که از نظر ثبات، شفافیت و درخشندگی از درجات متفاوتی برخوردار هستند و رنگرز باید از تخصص و مهارت فوق‌العاده ای برخوردار باشد چون رنگرزی یک فرایند شیمیایی است که دقت و تجربه زیاد می خواهد و در صورت بروز هرگونه مشکلی یا کوچکترین اشتباهی امکان برگشت فرایند وجود نداشت و اصلاح آن هم خیلی زمان بر و هزینه زیادی در بر داشت، رنگهای سنتی برخلاف رنگ های صنعتی با گذشت زمان و در معرض نور قرار گرفتن نه تنها ارزش و رنگ خود را از دست نمی دهند بلکه رنگ به‌ ثبات،  شفافیت و درخشندگی خاصی می رسد،

کارگاه‌ های رنگرزی سنتی ساختار متنوع و متفاوتی با هم داشتند ولی معمولا هر کارگاه در یک ردیف چند خم رنگرزی در دیوار تعبیه شده بود که زیر هر کدام شعله ای روشن می شد و آب بجوش می آمد ابتدا پشم ها با آب گرم در محلول قلیایی شستشوی داده می‌شدند تا اگر پشم ها چربی دارند تمیز و پاک شوند سپس کلاف ها را درون خمره رنگرزی ریخته و مقدار رنگ مورد نیاز را اضافه کرده و خوب جوشانده می شوند و با چوب همزن پشم ها را به دقت زیر و روی و در آب می گرداندند تا حسابی رنگ بگیرند، بعد کلاف ها را از خمره رنگرزی در آورده و روی میله های چوبی آویزان می کردند تا آب آنها کامل گرفته شود و در آخر فرایند کلاف ها را روی بند بیرون از دکان پهن نموده تا توسط آفتاب خوب خشک شوند، مقدار تیره یا شفاف بودن رنگها به نوع رنگ، میزان رنگ و زمان جوش بستگی داشت،

امروزه با رشد و گسترش صنایع تولید رنگ های شیمیایی و توسعه کارگاه‌های رنگرزی صنعتی از یک سو و مقرون به صرفه نبودن شغل قالی بافی از سوی دیگر موجب شد این هنر و مهارت سنتی آسیب جدی ببیند و به تبع کارگاه‌ رنگرزی سنتی گهرو هم کم کم غیر اقتصادی و بی رنگ شد و از رونق افتاده و دیگر کسی هم رغبت نکرد این حرفه را ادامه دهد و شغل رنگرزی سنتی چندین سال است که کلا در گهرو منسوخ گردیده است. 

 


حرفه و هنر بافت سبد ترکه ای # شهر گهرو#

سبد بافی: سبد بافی از نظر بسیاری از محققان پس از سنگ تراشی قدیمی ترین هنر و صنعتی است که انسان با آن آشنا شده است و از زمانی که‌ بشر با تنیدن  در هم ساقه‌ها و شاخ های نازک توانست بسیاری از نیازهای اولیه خود را تأمین کند سبد بافی در جامعه آغاز شد و این صنعت منشأ بسیاری از صنایع دستی دیگر از جمله پارچه بافی، گلیم بافی، قالی بافی و   می باشد، همانطور که حصیر بافی مخصوص مناطق گرمسیری است ترکه بافی هم یکی از هنرهای بومی در مناطق مختلف ایران بویژه در نواحی سرد سیر است، مصالح این هنر ترکه (شاخه نازک) درختان بید، تاک، بادام تلخ، و ... می باشد که ابتدا شاخه های نازک مناسب بافت از درخت بریده و سپس بر اساس طول و قطر از هم تفکیک و دسته بندی می کنند و اگر شاخه ها خشک باشند آنها را در سنگ آب (حوضچه) می ریزند تا خوب خیس خورده تا نرم وانعطاف پذیر شوند که اگر آب سرد باشد ترکه ها باید حدود دو هفته و اگر آب گرم باشد یک هفته در آب بماند سپس استاد سبد باف با نقش و طرحی که در ذهن دارد شروع به بافتن ظرف مورد نظر می کند که نحوه بافت بصورت تار و پود است که‌ بعد از ساخت اسکلت اصلی که با ترکه های ضخیم تر که تار محسوب می شود، از ترکه های نازک بعنوان پود استفاده می کنند که با زیر و رو کردن شاخه های نازک سبد بافته و تکمیل می شود، در روستای گهرو هم سبد بافی یکی از هنر های دیرینه می باشد که شغل ارثی محسوب می شود و آموزش و توانمند سازی از نسلی به نسل بعد منتقل می شد و معمولا فرزندان شغل پدر را توسعه و ادامه می دادند، چون گهرو از سالهای قبل قطب تولید انگور در استان بود و مانند امروزه جعبه‌های پلاستیکی رایج نبود برای حمل انگور از سبد های ترکه ای بزرگ( لوده) استفاده می کردند، این نیاز و ضرورت باعث شد تولید انبوه سبد ترکه ای در گهرو رواج و گسترش پیدا کند که از متاخرین این هنر می توان به استاد ملا عبدالله و فرزندش نصرالله اشاره کرد که انواع سبد ها را با ترکه بافته و به بازار عرضه می نمودند ولی امروزه با توجه به رشد و توسعه صنعت پلاستیک سازی این حرفه کم رنگ و از رواج افتاده و دیگر رونق سابق را ندارد ولی هنوز با توجه به همه چالش ها استاد نصرالله عشق و علاقه وافری به این هنر دارد و شغل پدری را بصورت تفننی جهت سرگرمی در شب های بلند پائیز و زمستان ادامه می دهد و برخی از سبد های ترکه ای را با دقت و ظرافت خاصی می بافد که عبارتند از : جا نانی، سبد گل، زیر قابلمه ای، دمی، سطل، انواع سبد، آبکش، و...


حرفه نجاری سنتی در روستای گهرو

چوب یکی از فراوان ترین و در دسترس ترین ماده خام در طبیعت است و از اساسی ترین و قدیمی ترین مصالح ساختمانی مورد استفاده انسان محسوب می شود و نیاز بشر به سر پناه باعث شد که نجاری یکی از اولین مشاغل انسان در طول تاریخ باشد و سهم عمده ای در پیشرفت تمدن بشر ایفا کند، شغل نجاری مهارتی بود که از فردی به فرد دیگر بصورت استاد شاگردی منتقل می شد و معمولا فرزندان این حرفه را نزد پدر آموزش می دیدند نجاری هنر برش و کار کردن روی چوب و اتصال تخته ها و الوار چوبی به منظور تولید و ساخت یک سازه چوبی است و از قدیمی ترین حرفه های است که‌ امروزه هم بعنوان یک شغل پر درآمد کاربرد دارد، نجاری سنتی در گهرو سابقه چندین ساله دارد و نیاز کشاورزان به ابزار خاص موجب رونق این حرفه در روستای گهرو شد و اساتیدی مانند استاد علی داد ابزار و آلات مورد نیاز اهالی روستای گهرو و روستاهای همجوار و عشایر منطقه را با مهارت خاص تولید می کرد پس از فوت ایشان فرزندانش استاد فرج اله، سیف اله و یداله شغل پدری را ادامه دادند ولی امروزه با گسترش ماشین آلات صنایع چوب انجام کارهای نجاری با ابزار سنتی کمرنگ شده و از رونق افتاده است،

وسایل ابتدایی مورد نیاز کار نجاری سنتی : اره، تیشه، تبر، اسکنه، رنده، مته، گوه، قلم، سنبه، چکش، انبر دست، سوهان، 

برخی از وسایلی و ابزاری که با هنر دست و مهارت خاص استاد نجار بدون استفاده از ماشین آلات صنعتی ساخته می شد عبارتند از: درب، نیم در (پنجره) ، تارمی (نرده) منبر، میز، صندلی، کرسی، کمد، تهده (گهواره چوبی)، رورووک، کلاک (عصا) صندوقچه، هرچین، همه کش (پیم چوبی) ارچینه (نردبان) پاروه، دسته بیل، کلنگ، کت بر، بون ترنا (غلطک) ، چاردند و داس، پره آسیاب آبی، چار پایه، پره (دوک) ، قاب غربال، قاب عکس، خیش، جفت (یوق)، کلوخ کوب، تابوت، چم (خرمن کوب) ، سنکه (چوب یوق) قشو و ...


هنر آهنگری سنتی در گهرو

آهنگری یکی از قدیمی ترین هنرها و کاربردترین مهارت های بشر بود که انواع ابزار و آلات مورد نیاز زندگی مردم را با شکل دهی به آهن می ساخت، آهنگری شغلی شریف، و در عین حال سخت، پر زحمت و طاقت فرسا بود، وابستگی شدید به کار آهنگران تقریبا در همه شهرها و روستاهای وجود داشت و همین احساس نیاز باعث شد دکانهای آهنگری در روستاها پر جمعیت دایر شود، شغل آهنگری علاوه بر تخصص، مهارت و خلاقیت در شکل دادن به فلزات به بنیه قوی، ورزیده و عضلانی نیاز داشت، آهنگران خود را منسوب به حضرت داود و  کاوه آهنگر می دانند به همین دلیل بعد از تشکیل اداره ثبت سجلی نام خانوادگی کاویانی را برای خود انتخاب کردند، روی درب دکان آهنگری گهرو با خط بسیار زیبا نوشته بود، 

دو شیر ژیان و دو شیر نرند،      لقب کاویانی، پور کاوه آهنگرند

به دریا نهنگ به کوه چون پلنگ   یقین دان ز ذات پاک کل حیدرند

کارکنان آهنگری: 1- استاد آهنگر که فردی مجرب و کاردان بود که علاوه بر مدیریت دکان آهنگری از آهن وسایل مورد نیاز مردم را با هنر خاص تولید می کرد، و همیشه یک وربند چرمی می پوشید تا از جرقه آتش موقع کار در امان باشد 2_ کمک آهنگر که مهارت های لازم را جهت شکل دهی به آهن چندین سال بصورت تجربی آموخته بود 3- وردست که معمولا کار پتک کاری را بر عهده داشت 4- شاگرد که اغلب پسر خود استاد بود که در اوایل کارش آب و جارو و بیرون آوردن خاکستر از کوره و زغال تازه داخل کوره ریختن و همچنین دم زدن از وظایف شاگرد بود و سال‌های بعد چکش کاری و پتک زدن را آموزش می دید تا در آینده که وارث شغل و دکان آهنگری بود استاد شود 5- مسؤل فروش ابزار آلات و دست ساخته های آهنگر که وسایل را داخل شله (خورجین) می گذاشت و با چهار پا به روستاهای همجوار و بین عشایر منطقه می رفت و آنها را بفروش می رساند،

نحوه کار آهنگری : دکان آهنگری در روستای گهرو اولین بار توسط مرحوم کربلای حیدر راه اندازی شد و سپس توسط پسرش استاد محمد ناصر ادامه پیدا کرد و به استاد صفر علی و حیدرقلی به ارث رسید اما بخاطر ساخت ابزار و وسایل بوسیله ماشین آلات شغل آهنگری دچار کسادی شد و از رونق افتاد، دکان آهنگری محلی بود برای ساخت وسایل مورد نیاز اهالی روستا گهرو و روستاهای همجوار و عشایر منطقه چغاخور اعم از کشاورزان، دامداران، باغ داران و خوش نشین ها که دکان آهنگری جهت دسترسی آسان مشتریان وسط بازار جنب مسجد جامع قرار داشت، دکان آهنگری دارای یک کوره بود که داخل یکی از دیوار های با ارتفاع یک متر از سطح زمین تعبیه شده بود و دارای یک دودکش و یک هواکش بود که مقداری چوب، زغال چوب یا زغال سنگ داخل آن ریخته می شد و بوسیله دستگاهی بنام دم که‌ از پوست ساخته شده بود هوا را به درون کوره هدایت می کرد تا شعله کوره به سطح مورد نظر استاد برسد وقتی که‌ کوره خوب گرم شد آهنگر یک تکیه آهن را داخل کوره می گذارد تا سرخ و گداخته شود بعد با یک انبر آن را بیرون می آورد و روی سندان که از چدن ساخته شده بود و روی کنده چوب قطوری نصب و محکم بسته شده بود قرار می داد و بوسیله ضربات پتک و چکش به ابزار مورد نظر تبدیل می شد و سپس داخل یک ظرف آب که‌ از سنگ ساخته شده بود و به آن سنگ آب می گفتند انداخته می شد تا آبدیده و خنک شود، هنگام پتک و چکش کاری استاد آواز های را زمزمه می کرد و شاگردان با وی همراهی می کردند و ضربات پتک با ضرب آهنگ آواز تنظیم می شد اجرت آهنگر به دو روش پرداخت می شد یکی افراد کشاورز که بصورت جنسی بود و هنگام برداشت محصول هر خانواده ای بر اساس مقدار زمین چند من گندم و جو و یک بار شبدر و یک شله شبدر دو چین  به آنها می داد و افراد خوش نشین مزد آهنگر را بصورت نقدی پرداخت می کردند 

ابزار لازم برای کار آهنگری عبارتند از : سندان، چکش، پتک، انبر، قیچی، سمباده، قلم، مته دستی، سنبه، کوره، دم

تولیدات آهنگران تنوع زیادی داشت مانند: بیل، کلنگ، داس، قیچی، چاقو، چره، چفته ریزه، کرکیت، تیشه، نعل، سیخ، تابه تنور، سه پایه، زنجیر، گاوآهن، میخ طویله، زنگ، زنگوله، قپان، انبر، میخ، منقل، سیخ تنور، کلنگ چی، قمه، و ...

 


تقسیمات کشوری چهارمحال و بختیاری گهرو

تاریخ تقسیمات کشوری استان چهارمحال و بختیاری:

چهارمحال و بختیاری مدتی جزء ایالت های عراق عجم (اراک)، اصفهان، فارس و عربستان (خوزستان) بود و به گفته علی قلی خان سردار اسعد دوم بین آنها دست به دست می شد، که مرکز آن در دوره صفویه هفشجان، در حکومت افشاریه کیان، در سلطنت زند و ابتدای قاجاریه چالش تر و در اواسط قاجار تا دوران پهلوی دهکرد بوده است. چهارمحال و بختیاری تا قبل از سال 1320 به نوشته مسعود میرزا ظل السلطان حاکم اصفهان در دوره قاجار یکی از بلوکات (بخش های) بسیار آباد، پرنعمت، پرجمعیت، با چراگاه های سرسبز و خرم و چمن های زیاد و آب فراوان شهرستان اصفهان استان دهم محسوب می شد، که به هند کوچک شهرت داشت، در سال 1320 با ترکیب سه بخش دهکرد، اردل و لردگان به شهرستان شهرکرد و بختیاری تبدیل گردید،  در سال 1332 با الحاق بخش های ایذه، باغملک، اندیکا و سردشت به فرمانداری مستقل بختیاری و چهارمحال ارتقاء یافت و در سال 1337 با سه شهرستان شهرکرد ( حومه و شوراب ) بروجن ( لردگان، اردل و گندمان ) و ایذه (حومه، باغملک، اندیکا، دهدز و سردشت ) به فرمانداری کل بختیاری و چهارمحال رسید، ولی متأسفانه در سال 1341 شهرستان ایذه از فرمانداری کل بختیاری و چهارمحال جدا و به استان خوزستان پیوست، سرانجام در سال 1352 با دو شهرستان شهرکرد با بخش های حومه، میزدج، کیار و سامان و شهرستان بروجن با بخش های حومه، لردگان، اردل و گندمان به استان چهارمحال و بختیاری تبدیل گردید، هم اکنون استان دارای یازده شهرستان به اسامی ذیل است:

شهرکرد، بروجن، لردگان، اردل، میزدج، کوهرنگ، کیار، سامان، بن، خانمیرزا، فلارد 

گهرو هم بعد از تشکیل استان چهارمحال و بختیاری ابتدا قریه ای از دهستان کیار بخش حومه شهرستان بروجن بود سپس دهستان کیار از شهرستان بروجن منتزع و در سال 1343 به بخش کیار تبدیل شد و به شهرستان شهرکرد الحاق گردید، روستای گهرو هم در سال 1378 از روستا به شهر ارتقا یافت، عاقبت بخش کیار از شهرستان شهرکرد جدا و با تفکیک منطقه ناغان از شهرستان اردل و تبدیل ناغان به بخش و انضمام آن به کیار با تصویب هیات وزیران در آذر ماه سال 1386 شهرستان کیار با دو بخش مرکزی و ناغان تشکیل شد، 

 



طایفه زراسوند تیره روگری #بختیاری #

تیره روگری (رووری) : تیره روگری یکی از تیره های طایفه بزرگ زراسوند دورکی باب از ایل جلیل هفت لنگ بختیاری می باشد، طبق اسناد مکتوب و نقل قول های شفاهی که از نسلی سینه به سینه به نسل های بعدی انتقال یافته گفته می‌شود که ابدال خان دورکی شش پسر داشت بنامهای: 1- فرج‌اله خان ساکن دشتک 2- حبیب اله خان در چغاخور 3- خلیل خان در ده کهنه روگر 4- عزیز اله خان در مریک 5- ظهراب خان در چهراز 6- مهراب خان در کلبی بک ساکن می شوند که اکثر ساکنان منطقه روگر از همراهان، بستگان و اولاد خلیل خان می باشند، شایان توجه است که قبور قاسمعلی خان فرزند خلیل خان بختیاری و داماد آمرتصی جوانبخت متوفی 1284 هجری شمسی و علیخان نوه خلیل خان پسر قاسمعلی خان  خان سرمور متوفی اردیبهشت ماه سال 1325 هجری شمسی و کدخدا نجات فرزند محمد علی متوفی 1345 هجری شمسی در جوار امامزاده شهر گهرو می باشد، طایفه بزرگ زراسوند دورکی باب دارای 33 تیره است که زیستگاه ییلاق آنها در شهرستان‌های اردل و کیار، دشت چغاخور بروجن، خانمیرزا لردگان و ... و منطقه قشلاق طایفه زراسوند در شهرستان‌های لالی، اندکا، ایذه، باغملک، مسجد سلیمان، گتوند و ... در استان خوزستان می باشد، تیره روگری یکی از تیره های طایفه بزرگ زراسوند دورکی می‌باشند که بعضی متاخرین غفلتا به دلیل همجواری و خویشاوندی  سببی زیاد این تیره با منطقه دیناران تیره روگری را از باب دینارانی هفت لنگ بختیاری محسوب کرده‌اند، 

تیره روگری داری چهار تش بنامهای: 1- ظفری و فامیل شهبازی گهرو 2- احمدی 3- خسروی 4- طاصیدی است که در شهر گهرو و روستاهای ده کهنه، سر چاه، دوازده امام، ، چلو، سرمور، بالد، هفت پیران، سنگ بیل و ریگک شهرستان‌ اردل سکونت دارند.

تیره های طایفه بزرگ زراسوند به ترتیب حروف الفبا:

1- آسترکی 2 - احمد خسروی 3- اولاد ظهراب خان 4- اولاد ایلخانی 5- اولاد الیاس خان 6- اورگونی 7- ایمری 8- ایهاوند 9- باپیر  10- پیوندی 11- توشمال 12- تونی 13- خدرسرخ 14- خدری 15- روگری 16- ریزی 17- زنبور 18- سادات احمد کبیر 19- سیف وند 20- شالو لوک 21- شیر مردی 22- شهو 23- شهی 24- علاسوند 25-  کاجی 26- کاید 27- کورکور 28- گرگه 29- گرما 30- مشایخ 31-  میر 32- میرزا 33- یتیم 

 

 


وجه تسمیه تیره روگری طایفه زراسوند #بختیاری #

وجه تسمیه منطقه روگر بختیاری:

در خصوص وجه تسمیه منطقه روگر چند نقل قول وجود دارد که برخی معتقدند: طبق اسناد تاریخی معتبر منطقه کیار و اردل تا قبل از به قدرت رسیدن ابدال خان دورکی،  منطقه سکونت و ییلاق ترکان بلوردی و قشقایی بوده است، نادر شاه افشار قریب به 4000 خانوار را از چهارمحال و بختیاری به خراسان کوچانده و بخاطر حفظ قدرت و نفوذش تعدادی از ترکان بلوردی را جایگزین آنها کرد و بسیاری از مناطق و مراتع سرسبز را در اختیار آنها گذاشت. اما با روی کار آمدن توشمال کریم خان که از طایفه زند لر کوچک بود و حمایت همه جانبه وی از علی صالح خان و پسرش ابدال خان قدرت نفوذ و اقتدار بختیاری افزایش پیدا می کند، که جهت تسلط بر زمین های مرغوب و حاصلخیز و چراگاه های غنی این مناطق بین بختیاری ها و ترکان درگیری و نزاع بوجود می آید، این زد و خوردها باعث می شود ترکان بلوردی راضی شوند املاک خود را به بختیاری ها بفروشند (مانند قصبه دشتک که 500 تومان زر رایج مملکت خریداری شده است) یا بعد از زد و خورد طولانی این مناطق توسط بختیاری ها تصرف شده و ترکان بلوردی مغلوب گردیده و مجبور به عقب نشینی شدند و اکثر آنها بوسیله بختیاری ها برای همیشه به طرف خاک فارس رانده شدند و فرزندان ابدال خان حاکم مطلق این مناطق گردیدند، خلیل خان یکی از فرزندان ابدال خان بود که شبانه با خانواده و همراهان به ده کهنه می روند، وقتی صبح می شود زن ها برای تهیه و آماده نمودن صبحانه آتش روشن می‌کنند چند نفر از افراد بلوردی که در ده کهنه ساکن بودن متوجه دود آتش می شوند و به سمت آنها می روند و با تعجب و شگفتی از آنها می پرسند که از کجا و چگونه با این سرعت به اینجا آمده اید که یک نفر از همراهان خلیل خان جهت مزاح با لهجه بختیاری می گوید: رودخانه ما را آورده که این منطقه به‌ رود ورده موسوم می شود، رود ورده از دو قسمت ترکیب شده است، قسمت اول رود که‌ مخفف رودخانه است و قسمت دوم ورده که به گویش بختیاری همان آورده می باشد، که جهت آسانی و سهولت در تلفظ بتدریج در طول زمان به روور تبدیل شده است، ( لازم به ذکر است که روی سنگ قبر جد فامیل شهبازی های گهرو که بیش از 160 سال قدمت دارد نوشته شده است آرضا ابن آشهباز من طایفه رووری سنه 1276 قمری ) عده ای هم معتقدند: که واژه روگر از دو بخش تشکیل شده است، یکی رو که همان روی یا بالا چیزی است و قسمت دوم گر است که در گویش بختیاری به بلندی و صخره بزرگ اطلاق می شود چون اکًثر روستاهای منطقه روگر روی بلندی در کرانه رودخانه خروشان کارون ساخته شده‌اند این منطقه به‌ روگر معروف شده است، تیره روگری فرزندان، بستگان و همراهان خلیل خان بختیاری هستند که با استناد به نقل قول های شفاهی که از نسلی سینه به سینه به نسل های بعدی انتقال یافته است، قاسمعلی خان فرزند خلیل خان در سال 1284 هجری شمسی بیمار می شوند و به گهرو منزل آشهباز می آیند ولی متأسفانه در گهرو دار فانی را وداع کرد و در گهرو به خاک سپرده می شود و همچنین علیخان نوه خلیل خان اردیبهشت ماه سال 1325 هجری شمسی جهت مداوا به گهرو آمد ولی اجل به ایشان مهلت نداد و در گهرو فوت کردند و در سال 1345 هجری شمسی کدخدا نجات ظفری فرزند کدخدا محمد علی به منزل عمو زاده های خود به گهرو آمده و دعوت حق را پذیرفت و در جوار امامزاده گهرو نزدیک قبور قاسمعلی خان و علی خان دفن می شود که‌ قبر این بزرگان تیره روگری طایفه زراسوند در قبرستان های قدیم گهرو می باشد،  پس تیره روگری یکی از تیره های طایفه بزرگ زراسوند دورکی باب از ایل جلیل هفت لنگ بختیاری است و دارای تش های ذیل می باشد که در شهرستان کیار و اردل سکونت دارند،

1- شهبازی گهرویی و ظفری 2- احمدی 3- خسروی 4- طاصیدی 


اجداد منوچهر خان اسعد بختیاری خان گهرو

منوچهر خان اسعد بختیاری فرزند علیقلی خان سردار اسعد دوم ابن حسینقلی خان ایلخانی ابن جعفر قلی خان ابن حبیب‌الله خان ابن ابدال خان ابن علی صالح خان ابن عبدالخلیل آقا ابن خسرو آقا ابن غالب آقا ابن حیدر (معروف به حیدر کور) که بخاطر نزاع خانوادگی از منطقه لرستان طایفه پاپی به خاک بختیاری آمد وی جهت امرار معاش در تیره خدرسرخ به چوپانی پرداخت، سپس با دختر آشهباز کلانتر تیره خدر سرخ طایفه زراسوند ازدواج کرد،  فامیل وی چند سال به پرس و جوی پرداختند تا او را در تیره خدرسرخ پیدا کردند ولی هر چه اصرار نمودند که حیدر به لرستان برگردد قبول نکرد و در این تیره ماندگار شد، تمام خوانین طایفه زراسوند دورکی باب هفت لنگ بختیاری جدشان به حیدر می رسد.

مناصب منوچهر خان اسعد : منوچهر خان اسعد بختیاری خان گهرو از خانواده ایلخانی در سال 1320 از زندان قصر آزاد گردید و در سال 1322 در منصب فرمانداری شهرکرد و بختیاری با ابولقاسم خان فرزند لطفعلی خان امیر مفخم از خانواده حاج ایلخانی شریک شد تا قدرت بین دو خانواده تقسیم شود، منوچهر خان اسعد تا پایان سال 1327 با سمت فرماندار شهرکرد و بختیاری به کار خود ادامه داد، منوچهر خان مدیریت و اداره روستاهای گهرو و حاجی آباد را تا سال 1342 و انجام اصلاحات ارضی برعهده داشت و بعد از اصلاحات ارضی به تهران مهاجرت کردند، با اجرای قانون اصلاحات اراضی دولت تمام زمین های کشاورزی و باغی را به بصورت فروش اقساطی به رعایا صاحب نسق فروخت و زمین های بدون کشت و زرع هم تحت عنوان اراضی ملی در اختیار دولت قرار گرفت و نظام ارباب و رعیتی دچار فروپاشی شد و نظام خرده مالکی بطور گسترده در کشور رواج پیدا کرد.